علوم محبوب

غیر قابل درک ترین چیز درباره ی جهان،قابل درک بودن آنست

علوم محبوب

غیر قابل درک ترین چیز درباره ی جهان،قابل درک بودن آنست

سمفونی انفجار گاما

آیا میدانید انفجار پرتو یا اشعه گاما چیست؟*... در اواخر ماه مارچ یعنی 10 حمل 1390 سفینه فضایی زمین گرد سویفت ناگهان متوجه یک انفجار پر انرژی اشعه گاما از ستاره ای بنام (GRB 110328A) گردید. این کشف مانند بمبی در زمین انفجار کرد و در نتیجه شمار زیادی از رصد خانه های بزرگ زمینی تلسکوپ های خود را به سمت این انفجار نشانه گرفتند. وقتی همان منبع بعد از 45 دقیقه دوباره روشن شد، همه فهمیدند که این رویداد یک انفجار معمولی اشعه گاما نیست. 12 ساعت بعد از هیاهو و انفجار در فضا، اخترشناسان با استفاده از تلسکوپ 2.5 متره نوری نوردیک یک سلسله رصد های مشترک را با یک تلسکوپ نوری دیگر در طول موج های میانه آغاز نمودند.


در اوایل روز بعد، تلسکوپ رادیویی الوا در امریکا این انفجار را کشف نمود. بعد از آن چندین تلسکوپ نوری دیگر بشمول تلسکوپ 8 متره جمینی شمال در ارتفاعات جزیره هاوایی سعی کردند تا رد پای این انفجار را در طول موج های مرئی دنبال کنند. رصد خانه فضایی چاندرا در فضا هم توانست این منبع غیر معمول را در طول موج اشعه ایکس کشف نماید که بعد ها به مدت یک هفته در طول موج های گاما هم قابل رویت بود. تلسکوپ محبوب و دوست داشتنی همه ما، یعنی هابل هم بعد به این گروه از شکارچیان پیوست و در نتیجه این تصویر را در طول موج های مرئی و فروسرخ ثبت نمود.


هابل نشان داد که انفجار در امتداد مسیر یک کهکشانی قرار داشت که در حال دور شدن از ما می باشد. اگر بخواهیم با کهکشان مرتبط بدانیم، در آنصورت این انفجار زمانی رخ داده که جهان هستی یا کیهان فقط دو سوم عمر فعلی خود را داشته (یعنی چیزی نزدیک به 9 میلیارد سال). هنوز گمانه زنی های زیادی وجود دارد که گویا این انفجار اشعه گاما در نتیجه از هم پاره شدن یک ستاره بوده که در نزدیکی یک سیاه چاله بسیار سنگین در مرکز یک کهشکان قرار داشته، اما خصوصیات گیج کننده این کشف بزرگ هنوز هم کاملأ حل نشده و باید به مطالعه بیشتر آن پرداخت.

* انفجار پرتو گاما یا فوران پرتو گاما(Gamma Ray burst GRB)  به فوران ناگهانی و شدید اشعه در اعماق کیهان گفته می‌شود. این پدیده ده ‌ها سال به عنوان یکی از پدیده‌های مرموز اخترشناسی شناخته می‌شد. امروزه معلوم شده‌است که برخی از این انفجارها مربوط به ابرنواختر‌ها، و برخی دیگر مربوط به مگنتار‌ها یا ستاره های تپنده هستند.
چگونه به وجود می آید؟ وقتی یک ستاره بسیار پر جرم و سنگین در مراحل آخر عمر خود قرار دارد ناگهان منفجر می شود و قمست زیاد ماده به درون سقوط میکند. تفاوت اساسی این انفجار با انفجار ستاره های معمولی این است که ماده به جای حرکت به بیرون، به سمت درون می‌رود. عامل سقوط یا رمبش ستاره نیروی جاذبه است که اشیاء را به سمت هم می‌کشد. در ستاره‌ها فشار ناشی از گرمای تولید شده توسط واکنش هسته‌ای درون ستاره عامل مقابله با سقوط یا رمبش می‌باشد.به این حالت تعادل هیدرواستاتیک می‌گویند.در هنگام اتمام واکنش گرمازا در ستاره در انتهای عمر آن فشار که عامل مقابله با رمبش است برداشته می‌شود وستاره دچار رمبش می‌شود.

درون‌پاشی باعث تولید ماده‌ای بسیار چگال در مرکز ستاره می‌شود که می‌تواند به صورت یک کوتوله سفید یا در صورت زیاد بودن جرم (بیشتر بودن از حد چاندراسخار) به صورت ستارهٔ نوترونی یا سیاهچاله درآید.

کشف این انفجارها به دهه ۱۹۶۰ میلادی باز می‌گردد. در آن زمان ایالات متحده آمریکا تعدادی از ماهواره‌های نظامی بادبانرا  که برای ردیابی انفجارهای هسته‌ای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به اتموسفیر زمین پرتاب نموده بود، به جای تشخیص انفجار هسته‌ای بر روی زمین، انفجاری بسیار نیرومند تر را در پشت خود و در اعماق کیهان یافتند. تا سال ۱۹۹۰ میلادی هیچ یک از منابع این پرتوها کشف نشده بود و تنها چیزی که دانشمندان در مورد سرچشمهٔ آن‌ها می‌دانستند این بود که از فضای بیرون اتموسفیر زمین سرچشمه می‌گیرند.

با توجه به زودگذر بودن این پدیده، ظاهراً مکان یابی چشمهٔ آن‌ ها باید کار مشکلی باشد، اما این طور نیست. خود انفجار گاما زودگذر است و معمولاً حدود چند ثانیه طول می‌کشد، اما در کنار پرتو گاما امواج رادیویی و گاه نور مرئی نیز از محل انفجار ساطع می‌شود و بر خلاف پرتوهای گاما پیامدهای رادیویی آن می‌توانند تا هفته‌ها ادامه داشته باشند.


منبع:  www.kabulsky.com

نوبل برای کشف انرژی تاریک

alt

 

نوبل فیزیک ۲۰۱۱ برای توضیح دنیایی که ۹۵% آن را نمی‌شناسیم! / اینفوگراف alt

دانش های بنیادی - برندگان جایزه نوبل فیزیک امسال با رصد انفجارهای ستاره‌ای خیلی دور، موجودی عجیب را در عالم آشکار کرده‌اند که انبساط کنونی جهان را تسریع می‌کند. این موجو با نام انرژی تاریک حدود 75% از عالم را تشکیل می‌دهد!

 

آکادمی علوم سلطنتی سوئد درمورد جایزه نوبل فیزیک 2011 در رشته فیزیک تصمیم گرفت نیمی از جایزه را به شائول پرلماتر و نیم دیگر را به‌طور مشترک به برایان اشمیت و آدام رییس، به‌خاطر کشف انبساط تندشونده عالم به روش مشاهده ابرنواخترهای دوردست اهدا کند.

محمود حاج‌زمان: «بعضی می‌گویند دنیا در آتش پایان می‌یابد، بعضی می‌گویند در یخ...» سرنوشت جهان چه خواهد بود؟ اگر برندگان جایزه نوبل فیزیک امسال را باور داشته باشیم، باید به پایان یافتن آن در یخ و انجماد بیاندیشیم. آنها ستارگان در حال انفجار موسوم به ابرنواختر را در کهکشان‌های دوردست مورد مطالعه دقیق قرار دادند و دریافتند که انبساط جهان در حال شتاب‌گیری است.

این کشف حتی برای خود برندگان جایزه نوبل حیرت‌آور بود. چیزی که آنها دیدند، مانند این است که یک توپ را به هوا پرتاب کنید و به جای این‌که توپ به سمت پایین برگردد، سریع‌تر و سریع‌تر در آسمان ناپدید شود، گویی نیروی گرانش بر روی مسیر حرکت توپ تاثیری نمی‌گذارد. به نظر می‌رسد که اتفاق مشابهی در تمام کیهان در حال رخ دادن است. برای مشاهده اینفوگراف زیر در ابعاد بزرگ، اینجا را کلیک کنید.

alt

نرخ فزاینده انبساط یا گسترش تندشونده عالم بیان‌گر این است که شکل ناشناخته‌ای از انرژی در چارچوب فضا، در حال هل دادن و دور کردن اجزای جهان از یکدیگر است. این انرژی تاریک (انرژی مجهول) بخش اعظم جهان –بیش از 70 درصد- را تشکیل می‌دهد و هنوز به صورت یک راز باقی مانده است. به همین دلیل تعجبی ندارد که وقتی دو گروه تحقیقاتی مختلف در سال 1998 / 1377 نتایج مشابه خود را منتشر کردند، بنیان‌های کیهان‌شناسی به لرزه درآمد.
شائول پرلماتر رئیس یکی از این گروه‌های تحقیقاتی بود: پروژه کیهان‌شناسی ابرنواختری که یک دهه قبل از آن و در سال 1988 / 1367 آغاز شده بود. برایان اشمیت رئیس گروه دیگری از دانشمندان بود که از اواخر سال 1994 / 1373 وارد این پروژه رقابتی شد: گروه تحقیقاتی ابرنواخترهای بسیار دور یا High-z که آدام ریس نیز در آن نقش تعیین‌کننده‌ای داشت.
دو گروه تحقیقاتی برای تهیه نقشه کیهان با یکدیگر رقابت می‌کردند. آنها به دنبال یافتن دورترین ابرنواخترها (انفجارهای ستاره‌ای در فضا) بودند. با تعیین فاصله تا ابرنواخترها و سرعتی که این ستارگان از ما دور می‌شوند، دانشمندان امیدوار بودند که بتوانند سرنوشت کیهان را آشکار کنند. آنها انتظار داشتند نشانه‌هایی از کند شدن انبساط کیهان پیدا کنند که باعث ایجاد تعادل بین آتش و یخ می‌شد؛ اما چیزی که آنها یافتند خلاف انتظارشان بود: انبساط عالم تندشونده است!

عالم روز به روز بزرگ‌تر می‌شود
این نخستین بار نیست که یک کشف اخترشناسی باعث دگرگون شدن تصور ما از عالم می‌شود. تنها یک‌صد سال قبل، تصور می‌شد که جهان مکانی آرام و ساکن است و از کهکشان راه‌شیری ما بزرگ‌تر نیست. ساعت کیهان‌شناختی با نرخی ثابت و یکنواخت کار می‌کرد و جهان، ابدی بود! اما این تصویر خیلی زود دگرگون شد!
در آغاز قرن بیستم، بانوی اخترشناس آمریکایی، هنریتا سوان لویت، راهی را برای اندازه‌گیری فاصله ستارگان دوردست کشف کرد. در آن زمان، بانوان اخترشناس به تلسکوپ‌های بزرگ دسترسی نداشتند و اغلب برای انجام وظیفه طاقت‌فرسای تحلیل عکس‌ها استخدام می‌شدند. هنریتا لویت هزاران ستاره تپنده موسوم به متغیرهای قیفاووسی را مورد مطالعه قرار داد و کشف کرد که ستارگان درخشان‌تر، تپش‌های طولانی‌تری دارند. با استفاده از این اطلاعات وی توانست درخشش ذاتی متغیرهای قیفاووسی را اندازه‌گیری کند.
 

alt

اگر تنها فاصله یکی از ستارگان قیفاووسی معلوم می‌شد، تعیین فاصله دیگر ستارگان متغیر قیفاووسی امکان‌پذیر بود: هر چه ستاره کم‌نورتر باشد، فاصله آن از زمین بیشتر است. شمع استاندارد معتبری ایجاد شده بود، نخستین علامت در مقیاس کیهانی که هنوز هم مورد استفاده اخترشناسان است. با استفاده از متغیرهای قیفاووسی، اخترشناسان خیلی زود به این نتیجه رسیدند که کهکشان راه‌شیری تنها یکی از بی‌شمار کهکشان‌های موجود در عالم است. در دهه 1920 / 1300، بزرگ‌ترین تلسکوپ آن روزگار در مونت‌ویلسون کالیفرنیا به بهره‌برداری رسید و اخترشناسان (ادوین هابل و همکارانش) به کمک آن توانستند نشان دهند که تقریبا تمام کهکشان‌ها در حال دور شدن از ما هستند. آنها پدیده موسوم به انتقال‌به‌سرخ را مورد مطالعه قرار دادند که زمانی اتفاق می‌افتد که یک منبع نوری در حال دور شدن از ما باشد. در این حالت طول‌موج نور کش می‌آید و هر چه که این موج طولانی‌تر باشد، رنگ آن قرمزتر است. نتیجه تحقیقات این بود که کهکشان‌ها در حال دور شدن از ما و یکدیگر هستند و هر چه دورتر باشند، با سرعت بیشتری حرکت می‌کنند؛ پدیده‌ای که با نام اصل هابل شناخته می‌شود. به عبارت دیگر، جهان در حال رشد و بزرگ شدن است.

رفت و آمد ثابت کیهان‌شناختی
آن‌چه در کیهان مشاهده شده بود، قبل از آن توسط محاسبات نظری نیز پیش‌بینی شده بود. در سال 1915/ 1294، آلبرت اینشتین نظریه نسبیت عام خود را منتشر کرد که از آن زمان به پایه درک ما از جهان تبدیل شده است. این نظریه جهانی را توصیف می‌کرد که در حال انبساط یا انقباض بود.
این نتیجه‌گیری یک دهه قبل از کشف کهکشان‌های دورشونده انجام شد، اما حتی اینشتین هم نمی‌توانست این حقیقت را بپذیرد که جهان ایستا نیست. به همین دلیل و برای جلوگیری از انبساط ناخواسته کیهانی، اینشتین یک ثابت به معادله خود اضافه کرد که به ثابت کیهان‌شناختی مشهور شد. بعدها اینشتین از وارد کردن این ثابت کیهان‌شناختی به عنوان یک اشتباه بزرگ نام برد. با این وجود، با مشاهدات انجام شده در سال‌های 1997 و 1998 / 1376 و 1377 که جایزه نوبل فیزیک امسال را برای محققان به ارمغان آورد، می‌توانیم نتیجه بگیریم که ثابت کیهان‌شناختی اینشتین –که به دلایل اشتباهی وارد معادله شد- واقعا یک شاهکار است.
کشف انبساط تندشونده عالم، نخستین مرحله در ایجاد مدل استاندارد کیهانی حاضر است که بر اساس آن، جهان در حدود 14 میلیارد سال قبل و با مهبانگ آغاز شد. هم زمان و هم فضا بعد از این حادثه آغاز شدند. از آن زمان، جهان در حال انبساط است. همانند کشمش‌های یک کیک کشمشی که درون فر باد می‌کند، کهکشان‌ها نیز به دلیل انبساط عالم از یکدیگر دور می‌شوند. اما ما به کجا می‌رویم؟

ابرنواخترها؛ مقیاس جدید کیهان
وقتی‌که اینشتین از شر ثابت کیهان‌شناختی خلاص شد و ایده یک جهان غیرپایا را قبول کرد، شکل هندسی عالم را به سرنوشت آن ربط داد. آیا جهان باز است، بسته است یا چیزی است بین این دو، یک جهان مسطح و هموار؟
جهان باز، جهانی است که در آن نیروی گرانشی ماده آن‌قدر قوی نیست که بتواند مانع انبساط عالم شود. در جهان در حال بزرگ شدن، سرد شدن و افزایش فضای خالی، ماده در حال رقیق شدن و چگالی آن رو به کاهش است، سرنوشتی که بعضی آن را به یخ زدن تعبیر می‌کنند. از طرف دیگر، در جهان بسته، نیروی گرانشی به اندازه کافی قوی است که انبساط را متوقف و حتی آن را معکوس کند. به همین دلیل انبساط جهان در نهایت متوقف می‌شود و ماده موجود در جهان با بازگشت به سوی یکدیگر، پایانی داغ و شدید را رقم می‌زند. با این وجود، اغلب کیهان‌شناسان ترجیح می‌دهند که در ساده‌ترین و برازنده‌ترین فرم ریاضی جهان زندگی کنند: جهانی مسطح که انبساط در آن انکار می‌شود. بنابراین سرنوشت جهان در آتش یا انجماد تعریف نمی‌شود. اما برای این گروه هیچ انتخابی وجود ندارد. اگر یک ثابت کیهان‌شناختی وجود داشته باشد، انبساط به شتاب‌گیری خود ادامه می‌دهد، حتی اگر جهان هموار و مسطح باشد.
برندگان جایزه نوبل امسال انتظار داشتند که کاهش سرعت کیهان را اندازه بگیرند، یا بفهمند که چطور انبساط کیهان کند می‌شود. روش آنها در اصل شبیه روشی بود که اخترشناسان از شش دهه پیش به کار می‌گرفتند: مکان‌یابی ستارگان دوردست و اندازه‌گیری میزان حرکت آنها. با این وجود، حرف زدن در این باره خیلی راحت‌تر از انجام آن است. از زمان هنریتا لویت، متغیرهای قیفاووسی زیادی حتی در فواصل دورتر کشف شده بودند؛ اما در فاصله‌ای که اخترشناسان برای انجام مشاهدات خود نیاز داشتند، میلیاردها سال نوری دور از زمین، متغیرهای قیفاووسی دیگر قابل مشاهده نیستند. مقیاس کیهانی نیاز به توسعه داشت.
ابرنواخترها یا ستارگان در حال انفجار، به شمع‌های جدید کیهانی تبدیل شدند. تلسکوپ‌های پیچیده‌تر زمینی و فضایی به همراه کامپیوترهای قدرتمندتر، این امکان را در دهه 1990 / 1370 به وجود آوردند که بتوان قطعات جدیدتری را به پازل کیهانی اضافه کرد. نقش تعیین‌کننده را در این میان، حسگرهای تصویربرداری دیجیتال حساس به نور موسوم به CCD بر عهده داشتند که توسط ویلارد بویل و جرج اسمیت اختراع شدند. این دو به خاطر همین اختراع جایزه نوبل سال 2009 / 1388 را به خود اختصاص دادند.
انفجار کوتوله‌های سفید
جدیدترین ابزار در جعبه‌ابزار اخترشناسان نوع خاصی از انفجارهای ستاره‌ای است: ابرنواخترهای نوع اول. تنها در طی چند هفته، یک ابرنواختر از این نوع می‌تواند به اندازه کل یک کهشکان از خود نور ساطع کند. این نوع از ابرنواخترها نتیجه انفجار ستاره‌ای پیر و فوق فشرده هستند که اگرچه به اندازه خورشید ما سنگین است، اما اندازه آن به کوچکی زمین است: یک کوتوله سفید.
برای یک کوتوله سفید که بخشی از یک سیستم ستاره‌ای دوگانه است، پایان هیجان‌انگیزی وجود دارد. خوشبختانه این سیستم‌های ستاره‌ای در کیهان از فراوانی خوبی برخوردار هستند. در این حالت، گرانش قدرتمند کوتوله سفید اقدام به ربودن گازهای ستاره همدم خود می‌کند. با این وجود، زمانی‌که سنگینی کوتوله سفید به 1.4 برابر جرم خورشید می‌رسد، دیگر نمی‌تواند ساختار خود را حفظ کند. زمانی‌که این اتفاق می‌افتد، هسته کوتوله سفید به اندازه کافی داغ می‌شود که یک واکنش همجوشی هسته‌ای به راه بیاندازد و در نتیجه ،ستاره در کسری از ثانیه از هم می‌پاشد.
 

alt

همجوشی هسته‌ای تابش قدرتمندی را ساطع می‌کند که به سرعت و در طی چند هفته نخست پس از انفجار افزایش می‌یابد، و پس از چند ماه کاهش می‌یابد. به همین دلیل، یافتن یک ابرنواختر کار دشواری است، چرا که دوره انفجار آنها کوتاه است. در محدوده جهان قابل مشاهده در هر دقیقه حدود 10 ابرنواختر نوع اول ایجاد می‌شود. اما جهان بسیار گسترده و عظیم است. در یک کهکشان نمونه، تنها یک یا دو انفجار ابرنواختری در طی هزاران سال رخ می‌دهد. در سپتامبر 2011 / شهریور 1390، ما بسیار خوش‌شانس بودیم که توانستیم انفجاری از این نوع را در کهکشانی در نزدیکی صورت‌فلکی دب‌اکبر مشاهده کنیم که با استفاده از یک دوربین دوچشمی معمولی نیز قابل مشاهده بود. اما اغلب ابرنواخترها در فواصل بسیار دورتر قرار دارند و بسیار کم‌نورترند. پس کی و در کجا باید به تماشای آسمان بنشینیم؟
نتیجه‌گیری مبهوت کننده
دو گروه رقیب می‌دانستند که برای مشاهده ابرنواخترها باید آسمان‌ها را زیر و رو کنند. لِم کار مقایسه دو تصویر از یک بخش کوچک مشابه از آسمان بود که طول آن معادل اندازه یک ناخن در برابر دست انسان است. نخستین تصویر باید پس از ماه‌نو گرفته می‌شد و تصویر دوم، سه هفته بعد تا نور مهتاب باعث محو شدن نور ستارگان نشود. سپس به امید یافتن یک نقطه نورانی -یک پیکسل در میان سایر پیکسل‌های تصویر CCD- که می‌توانست نشانه‌ای از وجود یک ابرنواختر در کهکشانی دوردست باشد، دو تصویر را با یکدیگر مقایسه می‌کردند. برای حذف انحراف‌های دیگر، تنها ابرنواخترهایی که در فاصله دورتر از یک سوم شعاع جهان قابل مشاهده قرار داشت (حدود 4 میلیارد سال‌نوری) مورد استفاده قرار گرفت.
محققان مشکلات فراوان دیگری داشتند که باید آنها را رفع می‌کردند. ابرنواخترهای نوع اول به اندازه آغاز ظاهر شدنشان قابل اعتماد نیستند، انفجارهای پرنورتر با سرعت کمتری نور خود را از دست می‌دهند. علاوه بر این لازم است که نور ابرنواخترها را از نور پس‌زمینه کهکشان میزبانشان جدا کرد. وظیفه مهم دیگر، به دست آوردن درخشندگی صحیح است. غبار بین کهکشانی که بین ما و ابرنواخترها قرار گرفته، نور ستارگان را تغییر می‌دهد. این پدیده زمانی که حداکثر درخشندگی ابرنواخترها محاسبه می‌شود، نتایج را تحت تاثیر قرار می‌دهد. برای مشاهده اینفوگراف زیر در ابعاد بزرگ، اینجا را کلیک کنید.

alt

شکار ابرنواخترها نه تنها مرزهای دانش و فناوری که مرزهای لجستیک و پشتیبانی را به چالش طلبید. نخست، نوع مناسب ابرنواختر باید پیدا می‌شد. دوم، انتقال‌به‌سرخ و درخشندگی آن باید اندازه‌گیری می‌شد. منحنی‌های نوری باید در طول زمان تحلیل می‌شد تا بتوان آن را با سایر ابرنواخترهای مشابه در فواصل شناخته‌شده مقایسه کرد. این کار به شبکه‌ای از دانشمندان نیاز داشت که بتوانند به سرعت تصمیم بگیرند که آیا یک ستاره خاص، نامزد شایسته‌ای برای مشاهده است یا خیر. گروه تحقیقاتی نیاز داشت که بتواند بین تلسکوپ‌های مختلف سوئیچ کند و زمان مشاهده‌ای را در یک تلسکوپ در اختیار داشته باشند که بدون تاخیر تضمین شود؛ پروسه‌ای که معمولا چند ماه طول می‌کشد. آنها باید سریع کار می‌کردند زیرا یک ابرنواختر به سرعت محو می‌شود. برخی مواقع، دو گروه تحقیقاتی رقیب با احتیاط و دقتی مثال‌زدنی برنامه های خود را با یکدیگر هماهنگ می‌کردند.
دام‌های بالقوه‌ای که در سر راه آنها وجود داشت، بسیار زیاد بود و در عمل، این حقیقت که هر دو گروه به نتایج عجیب ولی یکسانی رسیده‌اند، به دانشمندان قوت قلب می‌داد. روی‌هم رفته، آنها 50 ابرنواختر دوردست را کشف کردند که نور آنها از آن‌چه انتظار می‌رفت، ضعیف‌تر به نظر می‌رسید. این موضوع با آن‌چه آنها می‌پنداشتند در تضاد بود. اگر انبساط عالم در حال از دست دادن سرعت خود بود، ابرنواخترها باید درخشان‌تر به نظر می‌رسیدند. با این وجود، ابرنواخترها محو می‌شدند، گویا آنها به همراه کهکشان‌های میزبان سریع‌تر و سریع‌تر از ما دور می‌شدند. نتیجه‌گیری شگفت‌انگیز این بود که انبساط کیهان کندشونده نیست، بلکه کاملا در نقطه مقابل قرار داشت: جهان دارای انبساط تندشونده بود.

از این‌جا تا ابدیت
چه‌چیزی به انبساط جهان شتاب می‌دهد؟ نامش انرژی تاریک است و امروز به چالشی جدی برای فیزیک‌دانان تبدیل شده، معمایی است که هنوز کسی نتوانسته آن‌را حل کند.
البته تاکنون ایده‌هایی نیز مطرح شده است. ساده‌ترین آن‌ها ثابت کیهان‌شناختی اینشتین است که خود اینشتین سال‌ها پیش آن‌را پس گرفته و گفته بود بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌اش است! در آن زمان، اینشتین ثابت کیهان‌شناختی را در قالب نیرویی ضدجاذبه به‌طور دستی وارد معادلات نسبیت عام کرد تا با نیروی جاذبه ماده مقابله کرده و جهانی ایستا را پدید آورد. امروز به‌نظر می‌رسد ثابت کیهان‌شناختی باعث شتاب‌گرفتن انبساط عالم می‌شود.
 

alt

صدالبته ثابت کیهان‌شناختی ثابت است و نمی‌تواند در طول زمان تغییر کند. بنابراین انرژی تاریک زمانی بر عالم حاکم می‌شود که ماده و گرانش آن در اثر انبساط چند میلیاردساله عالم رقیق می‌شود. به گفته دانشمندان، به همین دلیل است که ثابت کیهان‌شناختی این‌قدر دیر، بین پنج تا شش میلیارد سال پیش در تاریخ عالم ظاهر شده است. در آن زمان، نیروی گرانش ماده در مقایسه با انرژی تاریک به اندازه کافی ضعیف شده بود، اما تا پیش از آن، روند انبساط عالم کندشونده بود.
ثابت کیهان‌شناختی می‌تواند ریشه در خلأ داشته باشد، فضایی خالی که طبق قوانین مکانیک کوانتومی هرگز نمی‌تواند کاملا خالی باشد؛ بل‌که سوپی جوشان و کوانتومی از ذرات مجازی ماده و پادماده است که پیوسته تشکیل می‌شوند و از بین می‌روند و نوسانی در انرژی ایجاد می‌کنند. اما ساده‌ترین تخمین‌ها از مقدار انرژی تاریک به‌هیچ‌وجه با مقادیر اندازه‌گیری‌شده در فضا که 10 به توان 120 مرتبه بزرگ‌تر است، مطابقت ندارد! (برای درک عظمت این عدد، توجه داشته باشید که تعداد ذرات ماسه موجود در سواحل روی زمین بیش از 10 به توان 20 ذره نیست!). این موضوع، شکافی عظیم و غیرقابل توضیح بین نظریه و مشاهدات ایجاد کرده است.
شاید عامل اصلی این شکاف عظیم این باشد که ثابت کیهان‌شناختی مقدار ثابتی ندارد. ممکن است با گذشت زمان تغییر می‌کند. احتمالا میدان نیرویی ناشناخته هرازگاهی انرژی تاریک را تولید می‌کند. در دنیای فیزیک نمونه‌هایی از این میدان‌ها وجود دارد که تحت عنوان عنصر پنجم (quintessence) طبقه‌بندی شده‌اند. عنصر پنجم می‌تواند گاه‌وبی‌گاه به انبساط عالم سرعت دهد و اگر چنین باشد، پیش‌بینی عاقبت عالم غیرممکن خواهد شد.
انرژی تاریک هرچیزی که هست، به‌نظر می‌رسد حالاحالاها باقی خواهد ماند. این موجود به‌خوبی در پازل کیهان‌شناختی که فیزیک‌دانان و اخترشناسان مدت‌هاست روی آن کار می‌کنند، به‌خوبی جای می‌گیرد. براساس آخرین نتایج تحقیقات که دانشمندان درمورد آن اتفاق نظر دارند، حدود سه‌چهارم عالم از انرژی تاریک تشکیل شده و باقی آن ماده است. اما ماده معمولی که کهکشان‌ها، ستارگان و ... از آن تشکیل شده، فقط 5درصد در عالم سهم دارد! بقیه آن ماده تاریک نامیده می‌شود و تاکنون ناشناخته باقی مانده است.

alt


ماده تاریک هم یکی دیگر از رمزورازهای بزرگ کیهان است. ماده تاریک هم مانند انرژی تاریک نامریی است و ما هردوی آن‌ها را به‌خاطر اثراتشان شناخته‌ایم، یکی کهکشان‌ها را هل می‌دهد و دیگری آن‌ها را می‌کِشد و تنها شباهت بین آن‌ها، عنوان «تاریک» در اسمشان است!
در یک کلام، برندگان نوبل فیزیک امسال به درک جهانی جدید کمک کرده‌اند که 95درصد آن برای دنیای علم ناشناخته است! هرچیزی ممکن است!
 



altشائول پرلماتر
شهروند ایالات متحده، متولد 1959 / 1338 در شمپین-اربانای ایلی‌نوی. دکترای خود را در سال 1986 / 1365 از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی دریافت کرد و هم‌اکنون رییس پروژه کیهان‌شناسی ابرنواختری، استاد اخترفیزیک دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و آزمایشگاه ملی لورنس-برکلی است.
 

 

 

 

 

 

 

 

 








altبرایان اشمیت
شهروند استرالیا و ایالات متحده. متولد 1967 / 1346 در میسولا. دکترای خود را در سال 1993 / 1372 از دانشگاه هاروارد دریافت کرد و هم‌اکنون رییس گروه پژوهشی ابرنواخترهای بسیار دور (High-z supernova) و استاد برجسته دانشگاه ملی استرالیا است. 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 






 altآدام ریس
شهروند ایالات متحده. متولد 1969 / 1348 در واشینگتن. دکترای خود را در سال 1996 / 1375 از دانشگاه هاروارد دریافت کرد و هم‌اکنون استاد نجوم و فیزیک در دانشگاه جانزهاپکینز و موسسه علوم تلسکوپ فضایی است.

















منبع:  khabaronline.com

بیگ بنگ

  حتما ما می دانیم که جهان آغازی داشته است ، هرچند که این علم از جستجوی بشر برای بهتر فهمیدنش چندان راضی نیست . کنجکاوی های ما باعث می شود که این سؤال در ذهن ما ایجاد شود که جایگاه ما در جهان چیست و یا اینکه جایگاه خود جهان کجا است . در سراسر زمان ما این سؤالات را از خومان داشته ایم که جهان چطور آغاز شد ؟ و یا اینکه سن جهان چند سال است ؟ دیگر سؤال مطرح این است که ماده چگونه پدید آمد . این سؤالات آسان نیستند و ما در طول عمرمان در تاریخ این سیاره در تلاش هستیم که سرنخ هایی را به دست آوریم . اما هنوز با صرف این همه انرژی « چرا » های بسیاری باقی است که ما فقط می توانیم در آنها تأمل کنیم .
ما راه های بسیاری را برای کشف چگونگی آغاز کیهان و خواستگاه جهان هستی پیموده ایم که بسیار طولانی نیز بوده اند . از میان درک های علمی نوین ما این امکان را داریم که تعدادی تئوری را برای پاسخ به این سؤالات آماده کنیم که آنها را فرضیه می خوانیم . طبیعت صحیح علم بدین گونه است که اکثریت این پاسخ ها فقط در حد یک تئوری هستند که در آن سؤالات پیچیده ای نیز وجود دارد . شاید این امری ذاتی باشد که خداوند در ما قرار داده است که به دنبال علت سؤالات می رویم تا اینکه به بتوانیم به هستی ادامه دهیم .
اگر چه در این مقاله ی کوتاه قادر نخواهیم بود که به تمام این سؤالات درباره ی آفرینش هرچیز پاسخ دهیم ، در صورتی که واقعیت ها هستند ولی سعی می کنیم که پاسخی معین و قابل قبول برای این سؤالات ارائه کنیم . این موضوع مهم است که این اطلاعات در ذهن به خاطر بسپاریم . این سؤالات به فهم دوباره ی جهان به طور شفاف کمک خواهند کرد . در میان این موضوعات در مورد بیگ بنگ ، سن جهان و اولین اتمها بحث خواهیم کرد . باور ما این است که قادریم به چند سؤال کلیدی پاسخ دهیم .

بیگ بنگ
 

یکی از سؤالات همیشه پایدار در طول زندگی انسان ها این بوده است که :

جهان چگونه آفریده شده است ؟
 

عده ای بر این عقیده اند که جهان آغازی نداشته است و پایان آن نیز بی نهایت خواهد بود . در میان این نظریه ها ، تئوری بیگ بنگ دارای اعتباری بیشتری است . حدود 15 میلیارد سال قبل در انفجاری فوق العاده عظیم انبساط جهان آغاز شد . این انفجار اصطلاحا" به بیگ بنگ Big Bang معروف است که در زبان فارسی معادلی به نام مهبانگ برای آن وجود دارد . در نقطه ای که این رویداد انجام پذیرفت تمام ماده و انرژی جهان متمرکز بود ؛ چه چیز قبل از این رویداد وجود داشت آیا ماده ای خالص بود ، هنوز ما کاملا" نمی دانیم و در فکریم . این رخداد یک انفجار مرسوم نبود . فضا پس از این رویداد پر از ذرات شد . بیگ بنگ کاملا" به انفجار فضا در خودش بستگی داشت و این انفجار برخلاف انفجار یک بمب است که به طرف خارج تکه هایی را پرتاب می کند . در آن زمان کهکشان ها و یا خوشه ها وجود نداشتند . ولی در کل بیگ بنگ بنیاد جهان را پایه گذاری کرد .
منشأ تئوری بیگ بنگ را می توان ادوین هابل دانست . هابل به این موضوع پی برد که جهان پیوسته در حال گسترش است . همچنین او به این موضوع پی برد که سرعت کهکشان ها با فاصله یشان متناسب است . یعنی مثلا" کهکشان هایی که دو برابر از ما دورترند دوبرابر سریع تر حرکت می کنند . دیگر نتیجه این بود که جهان در همه جهت در حال گسترش است . این بدان معنا است که هر کهکشان با مقدار حرکت یکسان از زمان برای حرکت از موقعیتی یکسان و مشترک می آیند . با توجه به مشاهدات ادوین هابل تنها تئوری بیگ بنگ می تواند این موضوعات را شرح دهد .
بعد از بیگ بنگ جهان پیوسته در حال انبساط بوده است و بدین سان رفته رفته فاصله ی خوشه های کهکشانی بیشتر و بیشتر شد . این پدیده خارق العاده که کهکشان های همواره از هم فاصله می گیرند را انتقال به قرمز می گویند . یعنی نور کهکشان های دور وقتی به زمین یا هر کهکشان دیگر نزدیک می شود طول موج آن کشیده می شود ، در واقع افزایش می یابد .
این سرعت کهکشان ها به فهم این موضوع کمک می کند که همه از یک نقطه نشأت گرفته اند . مدرکی دیگر نیز برای بیگ بنگ وجود دارد ؛ در سال 1964 دو ستاره شناس به نامهای آرنو پزیانس و رابرت ویلسون در یک کوشش مشترک امواج میکروموج را از فضای بیرونی جو کشف کردند . آنها به طور اتفاقی منشأ جار و جنجال های بیرون را کشف کردند . این سر و صداها به نظر نمی آمد که از یک نقطه نشاأت گرفته باشند در عوض از همه ی جهات به یک اندازه می آمد . آنها از دورترین نقطه ی جهان می آمدند که بعد بیگ بنگ آنها محل واقعه را ترک کرده بودند . این کشف و که نتیجه نخستین انفجار و پرتوافشانی بوده است اعتماد به بیگ بنگ را افزایش میدهد .
اخیرا" ماهواره ی COBE ناسا میکروموج هایی را کشف کرد که از بیرون جهان منشأت گرفته بودند . هرچند که این ماهواره کشف کرد که جهان در سردی آغاز شده که هنوز در حال انبساط یافتن بود نوسانات کم به علت تفاوت دمایی وجود را آغاز کرد . این نوسانات محاسبات نخستین از امکان سرما و پیشرفت جهان در کسری از ثانیه بعد از بیگ بنگ را ثابت می کند . این نوسانات در جهان برای توصیف و شرح لحظه ای بعد از بیگ بنگ آماده شده است . همچنین به شکل گیری کهکشان هایی که در فصل های آینده در مورد آن بحث می کنیم کمک خواهند کرد .
در تئوری بیگ بنگ برای هریک از سؤالات مهم راه حلی قابل قبول ارائه شده است . این موضوع در فهم آن مهم است که در این تئوری ثابت شده تجدید نظر شده است . چون مشاهدات کامل تر شده اند و پژوهش ها نیز افزایش یافته است ، تئوری بیگ بنگ تکامل یافته است و اطلاعات ما از منشأ جهان اساسی تر شده است .

بیگ بنگ

نخستین اتم ها
 

حال که در تلاش های بسیار دانشمندان توانسته چگونگی ساخته شدن جهان را مورد بررسی قرار دهند سؤال منطقی دیگر اینجا است که پس از آن چه رخ داد ؟ در کسر بسیار کوچکی از نخستین ثانیه آفرینش بود که خلاء کامل آغاز شد جایی که امروزه می دانیم که جهان در آن رشد کرده است . در این لحظه بسیار کوتاه جهان آشامه ای از پلاسما بود . ما از این لحظه ی کوتاه چه می دانیم ؟ علم تدابیری برای این لحظات دارد که پایه ای بر آنچه است که امروز می دانیم .
بی درنگ پس از بیگ بنگ ، چنانکه هر کس می تواند تصور کند جهات به طور عجیبی گرم بود چنانکه به به سرعت ماده و ضد ماده در جهات مختلف انتشار یافتند . همچنین آن سرما در زمانی در حدود 43- ^ 10 ثانیه بعد از آفرینش به مقداری ماده و ضد ماده تبدیل شد که هنوز کیهان شناسی با این مقدار نامتقارن است . همچنین این دو نوع با یکدیگر آفریده شدند ؛ آنها با یکدیگر برخورد می کردند و نابود می شدند و در عوض انرژی خالص پدید می آمد . خوشبختانه برای ما یک عدم تقارن ، توجه ماده وجود داشت . همچنین نتیجه صحیح از فزونی که حدودا" یک قسمت در میلیون است . جهان می تواند در راهی مساعد برای ایستادگی ماده رشد کند . از این گذشته جهان از آغاز با منبسط شدن همراه بود ، این تفاوت باعث رشد وسیع آن شد . ذراتی که در جهان به وجود آمده بودند به ترتیب آفریده می شدند و دوباره به همراه ضد ذرات نابود می شدند .
برای ذراتی که در جهان به وجود آمدند نامگذاری خاصی داریم این ذره ها هر کدام به تنهایی نامی دارند از جمله نوترینو ها ، باریون ها ، الکترون ها و کوارک ها که هر کدام از اینها سازنده ی کالبد ماده ی زندگی است که امروزه ما آنها را می شناسیم . هنگام آغاز دوره ی باریون ها ذرات سنگین قابل شناخت وجود نداشت زیرا هنوز بسیار داغ بود . در این لحظه فقط آشامه ی کوارک وجود داشت چون جهان به سردی آغاز شد و انبساط یافت ، ما فهم این مطلب را دقیقا" واضح آغاز می کنیم .
بهد دمای جهان در خدود 300میلیارد درجه کلوین رو به نزول گذاشت . اگر بخواهیم تشبیه نسبتا" خوبی به کار ببریم می توانیم بگوئیم همانند آبی که تبدیل به یخ شده باشد . حال جهان ترکیبی از نوترون ها و فوتون ها است که آنها را هادرون می خوانیم . هنوز ماده ی پیچیده ای در این دما وجو ندارد . اگر چه ذرات بار دار یا همان لپتون ها نیز وجود داشتند ولی از واکنش دادن با هادرون ها منع می شدند که البته ماده ی پیچیده تری نیز هستند . به زودی لپتون ها که شامل الکترون ها نیز هستند می توانند به هادرون ها متصل شوند و اتصال و اتحادی را بین خود به وجود آورند که در واقع همان ماده ی مشترک است .
در حدود یک تا سه دقیقه پس از آفرینش جهان نوترون ها و پروتون ها با هم واکنش نشان دادند و هسته ی دوتریوم که ایزوتوپی از هیدروژن است را می افریند به زودی دوترویوم نوترون دیگری را نیز جذب می کند و هسته ی تریتیوم را نیز می سازد تریتیوم نیز یکی دیگر از ایزوتوپ ها هیدروژن است . به سرعت به پیروی از این واکنش پروتون ها و نوترون های دیگری نیز افزوده می شود که پس از تریتیوم با اضافه شدن پروتون هسته ی هلیوم ساخته می شود . دانشمندان بر این عقیده اند که در نخستین سه دقیقه آفرینش برای هر هسته ی هلیوم ده پروتون وجود داشت . بعد از افزایش سرما این پروتون ها می توانستند الکترون ها برای آفریده شدن هیدروژن معمولی اسیر کنند . نتیجه آن جهان امروز که به اعضای هر هلیوم یازده اتم هیدروژن موجود می باشد .
می دانیم که بیشتر این اطلاعات صحیح از حدس انسان سرچشمه می گیرند . با تحقیقاتی که امروزه در جهان صورت گرفته است می توانیم درباره گذشته آن توضیحی دهیم . تلاش های بسیاری فهم شکل گیری باریون ها و تعداد آنها صورت گرفته است . از میان پاسخ به سوالات مدرن امروزی نقش های بیگ بنگ و گذشته آن قابل قبول است . متعاقب مطالعات در زمینه ی چگونگی شکل کردن اتمهای ساده در آزمایشگاه می توانیم چند حدس جالب دیگر بزنیم همانند چگونه این منشأ جهان شکل داده شد . هرچند که تلاش های بسیاری برای چگونگی شکل کردن نخستین اتم ها و همچنین آفریده جهان صورت گرفته است با این حال ما هنوز از اینها کاملا" مطمئن نیستیم .

سن جهان
 

حالا ما دو پاسخ مهم برای دو تا از سؤالات خود داریم که در رابطه با جهان هستند . هرچند که هنوز یک سؤال عمده باقی مانده است ؛ اگر جهان به راستی متناهی است چند سال وجود دارد ؟ دوباره علم از روی شواهد و قرائن موجود می تواند سن جهان را از بیگ بنگ تا کنون حدس بزند . با به کار بستن معادله های مشترک و معمولی فیزیک از فاصله و سرعت برابر با زمان که دوباره از مشاهدات هابل استفاده می شود ، نسبیتا" می توان سن آن را به طور صحیح تخمین زد .
دو اندازه گیری به فاصله حرکت کهکشان ها از ما و انتقال به قرمز کهکشان نیازمند بودند . شکست نخستین کوشش ها باعث جستجوی مسافت از میان مثلثات شد . دانشمندان این امکان را داشتند تا ضخامت مدار زمین را به دور خورشید محاسبه کنند که حرکات خورشید را در کهکشان خودمان تقویت می کرد . متأسفانه این محاسبات به تنهایی قادر نبودند تا فاصله هنگفت بین کهکشان ما و آن جسم را تعیین کنند تا سن جهان تخمین زده شود و این هم خطایی معنی دار و مهم بود .
گام بعد فهم ارتعاش ستاره ها بود . آن مشاهدات در زمینه ی ستارگانی بوده است که دارای درخشش یکسان هستند و سوسو زدن آنها نیز یکسان بوده است . دانشمندان فرض می کنند که ستاره هایی که در کهکشان خودمان هستند و چشمک زدن یکسانی نیز دارند همچون اجرامی هستند در مقدار فاصله یکسانی در فاصله های کهکشانی باید باشند که شدت یکسانی دارند . استفاده از روش مثلثات محاسبه ی فاصله ی ستاره از کهکشان ما را امکان پذیر می سازد . از این رو فاصله ی کهکشان های دور با مطالعات مختلفی قابل محاسبه است البته سختی این کارها همانند تعیین فاصله ی دو اتومبیل در شب ظلمانی است . فرض کنید چراغ جلوی دو اتومبیل شدت تابش یکسانی دارد . از دید ناظر نور اتومبیلی واضح تر به نظر می رسد که از او فاصله ی کمتری داشته باشد و آن اتومبیلی که از او دورتر است کم فروغ تر به نظر می رسد . باز هم این راه حل نمی تواند مسافت های بسیار زیاد کهکشان ها را به تنهایی مورد محاسبه قرار دهد . در فاصله ها خاص غیر ممکن است که فاصله ی کهکشان را از یک ستاره مشخص سازیم . زیرا انتقال به قرمز زیاد این کهشکان ها باید یک روش داشته باشد تا فاصله تمام خوشه ها کهکشانی از یک ستاره به تنهایی اندازه گیری کند .
با مطالعه ی خوشه های کهکشانی که به ما نزدیک هستند می توانند از عقیده جود اندازه ی دیگر خوشه ها بهره مند شوند . نتیجه ی آن می تواند پیشگویی فاصله راه شیری از آنها باشد . بنابراین محاسبات برای بدست آوردن فاصله ی خوشه و انتقال به قرمز آن ، نظری پایانی است که تعیین می کند کهکشان چند سال از ما در حال حرکت بوده است . تک تک این اعداد می توانند به صورت تک تک محاسبه شوند و زمانی که این دو کهکشان در یک مکان و یک زمان بودند را بازگرداند که در واقع همان لحظه ی بیگ بنگ است . معادله ی عمومی که برای محاسبه سن جهان استفاده می شود به صورت زیر است :
(distance of a particular galaxy) / (that galaxys velocity) = (time)
or
4.6 x 10^26 cm / 1 x 10^9 cm/sec = 4.6 x 10^17 sec
حاصل این معادله برابر 17 ^ 10 × 6.4 ثانیه است که با اندکی محاسبات بسیار ساده ریاضی می توانیم آن را به عددی که تقریبا" برابر پانزده میلیارد سال است تبدیل نمود . این محاسبه تقریبا" برای هر کهکشانی که قابل مطالعه است صدق می کند . هرچند که اندازه گیری این مقدارها که در معادلات به دست آمده اند که تخمینی از سن جهان می باشند می توانند صحیح باشند . در صورتیکه برآورد سن جهان فرایندی پیچیده است . این دستاورد در این علم گامی بحرانی است .

و حالا چه ؟
 

خلاصه ما نخستین موضوعات را که دانشمندان در زمینه ی جهان کشف کرده اند را شرح دادیم . درک ما از بیگ بنگ و چگونگی آن ، نخستین اتمها و سن جهان به طور معیوب آشکار است ؛ در واقع در این زمینه مباحث زیادی برای بحث وجود دارد . در زمینه زمان نیز سؤالات بی انتهایی وجود دارد که هنوز برای پاسخ به آنها باید کمی صبوری کنیم . هنوز بسیار از مفاهیم پایه ای جهان پیچیده هستند و جای تفکر در آنها باقی است .
بعد از درک این موضوع تئوری بیگ بنگ به پایداری افراد را به مبارزه و رقابت می طلبد . این تئوری رقیب های خود را به سویی راهنمایی می کند که جستجوی بیشتر باعث می شود که ثابت شود این تئوری صحیح است در واقع به آن ها مدارکی قابل ارائه می کند . در سر فصل هایی از این مقاله مدارکی را مورد بررسی قرار دادیم که آزموده شده بودند و از جهات مختلفی جستجو شده بودند ، در هر صورت باعث می شوند که تصویر نسبتا" کاملی از جهان در ذهن داشته باشیم .
اخیرا" ناسا موضوعاتی را کشف نموده است که انسان را متحیر و انگشت به دهان می کند . در واقع دلایلی بر وجود بیگ بنگ هستند . بیشتر ستاره شناسان و فیزیکدانان از رصدخانه ی استرو 2 استفاده می کردند این رصدخانه می توانست یکی از نیازمندی های پایه ای جهان را در بیگ بنگ تأیید کند . در ژوئن 1995 دانشمندان تونستند نخستین هلیم را کشف کنند ، همچون دتریوم در فاصله های دور جهان . این کشف با یکی از نمود های مهم بیگ بنگ هماهنگ است که در آغاز خلقت هلیوم و هیدروژن با یکدیگر ترکیب شدند .
بعد در مشاهدات تلسکوپ فضایی هابل این سرنخی معین برای عناصر باقیمانده ای است که ما امروزه می شناسیم . دانشمندان با استفاده از تلسکوپ فضایی هابل دریافته که در ستاره های کهن عنصر بور زیادی موجود بوده است . آنها فرض کردند که وجودش می تواند عامل هرکدام از این دوتا باشد . می تواند باقیمانده رویداد نیرومند تولد کهکشان یا اینکه نشان دهنده ی این است که حتی بور تاریخ آن به قبل از بیگ بنگ برمی گردد . اگر دومی صحیح باشد ، دانشمندانی باید دوباره سعی کنند تا تئوری جدیدی برای تولد جهان ارائه کنند همچنین برای رویداد های پس از آن . بر طبق تئوری های کنونی در آن زمان امکان وجود اتم های سنگین و پیچیده وجود نداشته است .
در این روش آنچه را که می بینیم هرگز درست نیست . اشتیاق ما برای دریافتن این علم هرگز فرونشانده نمی شود . با این حال پاسخ سؤال حالا چه ؟ در حال حاضر غیر ممکن است . در این دوره ما نمی توانیم پاسخ این سؤالات را به کار ببندیم .

افکار عمیق
 

این گمان بسیار مشکل است که این موضوع را از افکار روزانه جدا کنیم . هر کس در هر نقطه از زمان به سختی می تواند با این موضوع ستیز کند که چرا ما اینجا هستیم ؟ برخی در فلسفه ی طبیعی محض به دنبال پناهگاهی برای این سؤال هستند ، در صورتیکه اکثریت برای پاسخ این سؤال به دلایل علمی نزدیک می شوند . این افراد خاص در سطح های بالاتر به دنبال پاسخ این سؤال هستند و فقط در وجود انسانی تمرکز نمی کنند بلکه هر چیز را که واقعی می دانند مد نظر قرار می دهند .
اگر شما در مکانی بنشینید و سعی کنید تمام جهان را تصور کنید متحیر خواهید شد . هرچند که حالا علم می تواند در رابطه با جهان به بحث بپردازد ؛ درباره ی چگونگی آغاز آن و آینده ی صحبت کند و ... . این موضوع آسان به نظر می رسد تا در مقیاس های بزرگ در رابطه با سالها ( میلیارد ) بحث کنیم . ما از میان زندگی خود به اینجا سفر می کنیم و دوباره از همان میان به آسمان ها بازمیگردیم .
در این مقاله سعی کردیم که تا حدودی کمی جهان را به تقد و بررسی بگذاریم . این موضوع نیز جالب است که ما هنوز به طور کامل نمی دانیم که چه طور به وجود آمده ایم و تمام این حرفهایی را که گفتیم در حد یک نظریه است که امکان دارد درست باشد و یا اینکه غلط نمایان گر شود . خداوند این توانایی را در هر انسان سالمی قرار داده است که تفکر کند و بهترین حدس را بزند . از میان این گمان ها ما می توانیم درست ترین آنها را مشخص کنیم و مبنا قرار دهیم.
منابع : پارس اسکای
نقل از سی پی اچ تئوری

منبع:    rasekhoon.net